کاش میشد برگــــــــــــــــــردی.............

 

 هربار از من ناراحت ميشد

دستمو ول ميكرد

ميرفت يك متر جلوتر از من قدم ميزد

تمام عرض يك پارك رو اينطوري طي ميكرديم
 
تا اينكه
 
تموم ميشد و ميومد دستمو ميگرفت
 
و به حرفاش ادامه ميداد يه جوري كه
 
انگار نه انگار ناراحت شده..
 
هرچقدر ميگذشت باهاش راحت تر میشدم ....
 
تا اينكه سال بعدش وسط اون روزاي خوب..
 
یه شب خوابید و صبحش دیگه بیدار نشد.....
 
بعد از چندين سال الان،
 
من هرجا قدم ميزنم 
 
حس مي كنم هميشه اون
 
يك متر جلوتر از من قدم ميزنه 
 
و من پشيمون لحظاتي ام كه گذاشتم اون 
 
عرض يك پارك رو تنهايي با ناراحتياش طي كنه.
 
ما همه چیو دیر می فهمیم.
.

 
 
(چند ماهی میشه که رفیقم فوت کرده و من......
 
کاش میشد برگردی حتی شده یک دقیقه)


نوشته شده در  برچسب:رفیق , پارک , کاش میشد برگردی , ,ساعت   توسط B.M